قانلی سولدوز آدیلا
آزاد تریبون:
شهیدلرین قیام روحو مزاریندان قالخاراق
آلقیش دئییرعشقی بویوک بیرقهرمان میللته
قانلی سولدوز آدیلا
تورال سولدوزلو
هر گاه به یکی از زندانیان سیاسی آذربایجان فکر میکنم گذشته پر افتخار- شرایت فعلی سخت و آینده مه آلود اما درخشان این ملت بیش از هر چیز مرا در خود غرق میکند.
سال چهارم ابتدایی بودم سخت ترین کار نوشتن مشق بود خصوصا درس ابوریحان بیرونی.
لغاتی مانند: اطلاعات-حوادث- حاوی- مطالب و... همیشه غلط های املایی من بود وسخت تر از همه نوشتن یک صفحه ای از هر غلط املایی. تکرار یک صفحه ایی لغت اطلاعات خسته کننده وزجر آور بود.
و اینک سخت ترین کار نوشتن در مورد همفکران در بند میباشد مردانی چون عباس لیسانی- عبدالله عباس جوان- سعید متین پور- صالح کامرانی-هادی حمیدی و... که اینک رقم زنندگان تاریخ آذربایجان و تاریخ سازان این ملت تاریخ ساز میباشند.
زمانی احساس ضعف و عجز به تو دست میدهد که هیچ کاری برای آنها از دستت بر نیاید.
منتظرهستیم تا ببینیم مجریان قانون شکن قانون چه حکمی صادر میکنند و چگونه قانون دست نوشته خود رازیر پا نهاده با هر گونه ملاقات برای عباس جوان ومتین پور و مرخصی برای لسانی مخالفت میکنند مگر نه اینکه باید بر اساس بندهای مصرح قانون مجازات اسلامی متهم و مجرم نیز از حقوق خود بهره مند شود. و این انتظار توام با عجز خسته کننده و زجر آور است.
سال 75 بود که عبدالله عباس جوان کتاب حیدر بابای شهریار را به من هدیه داد و همیشه کتاب هدیه می داد حیدر بابای شهریار برای من نیز مانند طیف وسیعی از جوانان آذربایجان اولین پله آشنایی با هویت تبعید شده زبان مادری بود اگر مادر زبان ترکی را به آذربایجانی امروز یاد میدهد شاعران- نویسنده گان و فعالان خستگی ناپذیرو فداکار این زیبای گمشده را به ما یادآوری میکنند و کسی که زبان مرا به من شناساند اینک در زندان است و گناه او شناساندن زبان مادری به من وامسال من است و این پاراگراف نوشته تنها کار من در قبال آن همه زحمت و تلاش است و فصل ختام این نوشته باز هم با شهریار است.
حیدربابا گویلربوتون دوماندی
گونلریمیز بیربیر ینن یامیندی
بیربیریزده ن آیرلماین آماندی
یاخشیلیقی الیمیزده ن آلیبلار
یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار