تناقض گويي فعالان حقوق بشر ايران در مواجهه با حركت ملي آذربايجان
حقوق بشر، يكي از دستاوردهاي تمدن بشري است كه انسان پس از آزمون وخطاهاي مختلف در طول تمدن چند هزار ساله خود توانسته است منشوري را تبيين نمايد كه شان ومنزلت نوع بشر را پاس بدارد.اين مفهوم گرچه از غرب سر برآورده است اما مشرق زمين در تكامل آن بي سهم نبوده است و در كل،اين مفهوم دستاورد كل تمدن بشري است نه فقط جهان غرب.چنانكه ارزشهاي نزديك به حقوق بشر را مي توان در اسطوره تركها به نام «دده قورقود» مشاهده نمود.
اما حقوق بشر و فعالان آن در ايران
حكومت جمهوري اسلامي به دليل ماهيت ايدئولوژيك و توتاليترش حقوق بشر را به رسميت نمي شناسد وشايد به ندرت بتوان كشوري را روي كره خاكي يافت كه مثل حكومت ايران به خواست مللش مبني بر رعايت حقوق بشر بي تفاوت باشد وفعالان عرصه حقوق بشر را سركوب كند.
اما نوع تفكر وفهم فعالين حقوق بشر فارس زبان از حقوق بشر چگونه است؟
بنده با طيفهاي مختلفي از فعالين سياسي فارس در داخل ايران كه مطالبات حقوق بشري دارند برخورد داشته ام و در تعامل با آنهادر مورد مسئله آذربايجان به نكات جالب توجهي رسيده ام.
اول اينكه اين افراد در مواجهه با مطالبات ملي آذربايجان مي گويند كه : "اگر دموكراسي باشد مسئله آذربايجان حل مي شود"حال آنكه به لحاظ جامعه شناختی ایجاد دموکراسی هيچ ارجحيتي بر حل مسئله ملي آذربايجان ندارد.
دوم آنكه زماني كه از اين افراد در مورد ماده 28 اعلاميه جهاني حقوق بشر كه مي گويد :"هرکس حق برخورداری از نظمی اجتماعی يا بينالمللی را دارد که در آن حقوق و آزادیهای مورد اشاره در اين اعلاميه بهطور کامل قابل اجرا باشد. " پرسش مي شود و از آنان خواسته مي شود نظرشان را در مورد حق تعيين سرنوشت كه يكي ازماده هاي اين اعلاميه است بيان كنند سكوت مي كنند يا مي گويند :"ما با قسمي از فعالين ترك كه خواهان فدراليسم هستند وبه دموكراسي وحقوق بشر اعتقاد دارند هيچ مشكلي نداريم .مشكل ما با تجزيه طلبان است كه ذاتا به حقوق بشر نيز باور ندارند؟!!! " از اينان مي پرسم "مگر نه اينكه اعلامیه حقوق بشر، حق تعيين سرنوشت را براي ملتها به رسميت شناخته است وممكن است انسان آذربايجاني در جريان تعيين سرنوشت خود براي تحقق آزاديها وحقوق مندرج در اعلاميه جهاني حقوق بشر به استقلال آذربايجان راي دهد" آنان در جواب اين استدلال را به كار مي برند كه:"ايران ظرف است و تمام ايدئولوژيها اعم از دموكراسي،ليبراليسم،سوسياليسم وناسيوناليسم مظروف هستند وتمام اين ايدئولوژيها در قالب ايران ريخته مي شود و ما نبايد اين ظرف را از بين ببريم" از آنان ميپرسم :"آيا حاضريد نگاهداشتن اين ظرف(ايران)به قيمت بدبختي،فلاكت وتضييع حقوق انساني حداقل 25 ميليون ترك تمام شود؟ و آيا يك انسان حق ندارد كه براي از بين بردن ظلم و ستمي كه بر او و ملتش روا داشته مي شود وبراي رسيدن به حقوق انساني اش،اين ظرف (ايران) را از بين ببرد؟" پاسخ اينان در چنين مواقعي چيزي جز سكوت نيست.
آنان مجبورند كه ما بين ارزشهاي حقوق بشر و ايران يكپارچه اي كه به هر قيمتي به دست مي آيد يكي را برگزينند.در نظربعضي از اين افراد، مرزهاي ايران چنان مقدس است كه حاضرند خود براي جلوگيري از استقلال آذربايجان اسلحه به دست گيرند وملت آذربايجان كه براي رسيدن به حقوق انساني اش كه همانا حقوق بشر است تلاش ميكند را قتل عام كند وحتي مقامات جمهوري اسلامي را تحريك كند كه ارتش را براي سركوب آذربايجان وديگر مناطق ملي به اين مناطق گسيل كند.
واقعيت اين است كه فعالان عرصه سياست در سطح سراسري كه مطالبات حقوق بشري دارند اصولا نبايد تقدس مآب باشند و موضع صريح خود را نسبت به تماميت اعلاميه جهاني حقوق بشر و نه حقوق بشر منهاي ماده 28 بيان كنند و دست از تناقض گويي بردارند وموضع خود را در اين باره شفاف اعلام كنند.
برگرفته از: اویرنجی